فرهنگ امروز: ارنست نولته تاریخنگار اندیشهی سیاسی و فاشیسمشناس بزرگ معاصر، در کتاب معروفش «اسلامگرایی: سومین جنبش مقاومت رادیکال» میکوشد تبار رشد و نمو اسلامگرایی ـ به مثابه نوعی جنبش سیاسی رادیکال در برابر غرب استعماری ـ را از زمان حملهی ناپلئون به مصر کدگزاری کند. تمکّن و تخصص نولته در بررسی جنبشهای سیاسی طبعاً او را به این مهم سوق میدهد که بررسی جنبش اسلامگرایی رادیکال، بدون عطف نظر به تولد اسراییل و جنبش صهیونیسم، ناقص و ابتر خواهد بود. فلذا تمرکز بر جنبش ناسیونالیسم یهودی (صهیونیسم) و گذری به تاریخ تحولات نزاع اعراب و اسراییل، بخش بزرگی از حجم کتاب را به خود اختصاص میدهد.
نولته در بخش انتهایی کتابش، دوباره به تخصص اصلیاش یعنی فاشیسم و رادیکالترین شکل آن یعنی نازیسم رجوع میکند و یهودستیزیِ(anti-Semitism) مندرج در نازیسم اروپایی را با یهودستیزی در سنت اسلامی قیاس میگیرد. نولته در اینجا با یادآوری قصه مشهور قتلعام یهودیان بنیقریظه، آن را الگویی برای یهودستیزی رادیکال در سنت اسلامی دانسته و تلویحاً یهودستیزی مندرج در بستر تمدن اسلامی را رادیکالتر از یهودستیزی موجود در غرب مسیحی قلمداد میکند. نولته البته ظاهراً از این نکته غافل نیست که یهودیان در میان مسلمانان از امنیت بسیار بیشتری برخوردار بودهاند، اما مینویسد:
«اگر در نوشتههای یهودی، به خصوص در تلمود، به پیامبر اسلام همانگونه ناسزا گفته و توهین میشد که به مسیح شده بود، نتیجهاش پوگرومهایی[۱] در ابعادی تصورناشدنی بود»[۲].
نولته طبعاً ـ چنانکه خود وی هم در انتهای کتابش میگوید ـ اسلامشناس یا متخصص تراث اسلامی نیست بلکه او روی اسلامگرایی(Islamism) و نه اسلام(Islam) متمرکز است، فلذا او ابزار شناخت ارتدکسی اسلامی و تفکیک آن از روایتهای دیگر را ندارد. البته شاید این فرضیهی نولته حظی از حقیقت داشته باشد اما نباید فراموش کرد که نوشتههای مسیحی دوران قرون وسطی و حتی رنسانس، تندترین اوصاف و عبارات را نثار پیامبر اسلام(ص) میکرد و با این وجود، رفتار مسلمانان ـ خاصه در اندلس ـ با مسیحیان، نشانی از برپایی قتلعامهای عقیدتی نداشت. کارن آرمسترانگ مینویسد:
«زمانی که فردیناند و ایزابل حکم [در سال۱۴۹۹] خروج را امضا کردند… بهنحوی طراحی شده بود که اسپانیا از وجود یهودیان خلاص شود و بر این اساس به آنان اختیار بیرون رفتن و یا قبول مسیحیت داده شد. بسیاری از یهودیان آنچنان به اندلس (اسمی که اسپانیا در زمان امپراتوری اسلامی نامیده میشد) وابسته بودند که به مسیحیت گرویده و در اسپانیاباقی ماندند ولی در حدود ۸۰,۰۰۰ نفر از مرز گذشته و به پرتقال پناهنده شدند در حالیکه ۵۰۰۰۰نفر نیز به امپراتوری عثمانی پناه بردند که در آنجا به گرمی از آنان استقبال شد»[۳].
در واقع اگر از عالم فرضیات به دنیای وقایع برویم خواهیم دید که برغم سیطرهی افسانههایی مانند ماجرای بنوقریظه بر تفکر ارتدکسی اسلامی، عملاً چنین وقایعی رخ نداد:
«یهودیان دنیای اسلام مورد تفتیش عقاید قرار نگرفتند و، هیچ گونه جو نژادپرستی ضد سامی علیه آنان وجود نداشت، اگرچه اقلیتها طبقات پایین تری به حساب می آمدند، به آنان آزادی عمل مذهبی کامل داده می شد، و از یهودیان اروپا به مراتب بیشتر در جریان روزمره زندگی اجتماعی قرار داشتند»[۴].
ابعاد مسألهی مدارا با یهودیان در سنت اسلامی، به قدری گسترده است که حتی نسلی از یهودیان مترقی اروپای عصر روشنگری نیز آن را به مثابه مدلی برای همزیستی میان مسیحیان تصور میکردند. مورخ فرانسوی جان تولان مینویسد:
«در کنار چیزهای دیگر، اسلام و محمد، برای بسیاری از یهودیانِ قرن نوزدهم مهم بودند زیرا این یهودیان، آن را به مثابه نسخهی متمایزی در برابر اروپای مسیحی به خدمت گرفتند… این متفکران یهودی با تأکید بر مدارایی که اسلام نسبت به یهودیان (و مسیحیان) نشان داده، و با برجستهکردن چگونگی شکوفایی یهودیان در اسلام و کمک آنها به توسعهی فرهنگ اسلامی، (گاهی صریح، و غالباً ضمنی) استدلال کردند که مشکل از مسیحیت است: یک ایمانِ نامداراگر و غیرعقلانی»[۵].
ـــــــــــــــــ
ارجاعات:
[۱]. منظور از پوگروم(Pogrom) کشتارهای وسیعِ سیستماتیک به دلایل نژادی یا مذهبی است. این اصطلاح، عموماً بر کشتار یهودیان در امپراتوری روسیه اطلاق میشود.
[۲]. نولته، اسلامگرایی، ص۳۹۵، ترجمه مهدی تدینی، نشر ثالث.
[۳]. آرمسترانگ، بنیادگرایی، ص۴۲، ترجمه کیوان حشمتی، نشر حکمت.
[۴]. همان، ص۷۹
[۵]. John V. Tolan, Faces of Muhammad: Western Perceptions of the Prophet of Islam from the Middle Ages to Today, pp. 223,224, Princeton University Press.
منبع:دین آنلاین
نظر شما